دوستی برام ایمیلی فرستاده که خوندنش باعث شد امشب با اینکه سه تا دیازپام 10 خورده بودم خوابم نبره و ایمیلشو با کمی اصلاح در اختیارتون بذارم

سلام سایه جان ؛ خوبی ؟با پای شکسته و تا 5سانت بالای زانو تو گچ داشتم برای همسرم بمناسبت روزعشاق ژاکت و شالگردنی میبافتم اما هدیه اون بمن طلاق بود ؟ حتما میگی چرا ؟ میگم


هدیه شب یلدا

چندماه قبل مادرم بر اثر سرطان مرد بمن دروغ میگفتند که خوبه ووووو بنا بدلایلی پدرم منو از ارث محروم کرد چیزیم نداشت بخوره تو سرش مادرم همیشه بهم میگفت بابات بهت ارث نداد فدای سرت ارثیه من ماله تو همین حرف تکراریه مادرم باعث شد تا خاله هام بگن همینو کتبی بنویس و مادرم اینکارو کرد تا اینکه سرطان بخاطره ها سپردش ؛ ما مستاجر بودیم ماهانه هفتصدهزار تومان اجاره میدادیم من همسر دوم بودم اوایلش برام خیلی سخت بود باور اینکه همسر دومم راستش اونموقعه علاقه ایی به همسرم نداشتم بزور قرصهای اعصاب و ارامش بخش مثل اسنترا100 و گاباپنتین یواش یواش عاشقه شوهرم شدم ولی چه فایده زمانی عاشق شدم که معناده قرص شدم یک معتاد که همه چیزش وابسته به قرص بود پرخاشگرو عصبی بعداز فوت مادرم به تشویق دایی و خاله هام رفتم دنباله ارثیه ام ، مادرم مقداری طلا بصورت امانی تو بانک ملی گذاشته بود و سال بسال تمدید میکرد 370 گرم طلا برای پنج ملیونو دویست گرو بود رفتم بانک نامه انحصار ورثه خواستند رفتم با وکیل صحبت کردم گفت برای کله کارها و طلا و زمین .....شیش ملیون میگیره سه ملیون اول کار و سه ملیونهم اخره کار قبول کردم بعداز کلی رفتو آمد و قرض بااینکه پدرم میدونست چیکار دارم میکنم سکوت کرد تا اینکه بعداز کلی دوندگی طلاهارو گرفتم میترسیدم پدرم ازم اونا رو بگیره مثلا طلاهارو گرفتم تا بفروشم پوله رهنه خونه بدم تا اجاره ندیم میخواستم فشار کمتری به همسرم بیاد یکی از ارزوهام این بود که وابسته مالی همسرم نباشم بگذریم شب که رفتم منزل پدر داشتیم شام میخوردیم پدرم از درب وارد خونه شد اولین سوالش این بود که طلاها کجاست ؟گفتم طلاهای مادرمه ماله من ؛ حقه منه و خودشم بارها گفته ماله دخترم حتی وصیت کرده از من گفتن و از بابا بهانه اوردن اونشب کتک بدی خوردم و لباسهای بیرونم رو پدرم پاره کرد فرداش از یکی 100 تومان قرض کردم رفتم خونه دوستم و طلاهارو برداشتم بیام که برم جلو در خشکم زد پدرمو دوتا از داداشام جلو در بودن راستش به کتک خوردن عادت کردم چون قبلا بینیمو شکونده بودن جلو صورتمو بادست سپر کردم و مقاومت ولی لگد یکیشون به پام احساس کردم جرغه ایی کله وجودمو گرفت از درد پام بیحس شد دیگه دستم شل شد نتونستم مقاومت کنم کیفو ازم گرفتند و قوزک پام شکست افقط جیغ میکشیدم و رهگذرها نگاه میکردند فکر کنم چندنفریهم فیلم گرفتند منو باهمون پا بردن خونه ؛بدون اینکه بهم یک قرص مسکن بدن چه برسه که ببرن دکتر ؛ دوستم به داییم زنگزده بود که بیا ساناز رو کشتند داییم با اتفاق چندتا از فامیلهای مادریم اومدن پدرم در کمال وقاحت گفت از پله خورده زمین ؛داییم منو به شهر دیگه برد و دوروز با دفترچه دختر خالم به لطف ریس بیمارستان و دکتر بستری شدم تا زانو پامو گچ گرفتند دکتر بدایی و مادربزرگم گفته بوده که تا دوماه باید پاش تو گچ باشه ولی برای اینکه من جوش نزنم دایی بهم گفت که دکتر گفته یکهفته ده روز تو گچ باشه بعد باز کنید مثلا دایی خواسته یواش یواش بهم برسونه که تا دوماه من خونه نشینم زانومم خم و راست نمیشه طوریکه حتی نمیتونستم دستشویی برم الانشم هنوز نمیتونم به تنهایی .....

خیلی نگران همسرم بودم شرایط طوری بود که نمیتونست بیاد ملاقاتم سعی کردم نگم تا چه حد اسیب پام جدیه



روز پنجم هیچکی خونه نبود دایی دنباله کارهای مریضیه دخترش بود مامانیهم خواب بود یک تیغ اره ایی نازک برداشتم و خودم گچه پامو برش زدم پوست پام سیاه شده بود و بخاطره حساسیت تاولهای خیلی بدی زده بود ؛ داییی که اومد بشدت عصبانیشد حتی قلبش گرفت که چرا پاتو باز کردی؟ گفتم خودتون گفتید که دکتر گفته .....گفت دکتر گفت دوماه و بعد رفت داروخانه و با باند کشی پامو بست و به یک دکتره دیگه رفتیم دکتر نظرش این بود که ربات پام احتمالا پاره شده که اینقدر باد کرده و کبودی بعلت خونریزی و پاره گی رگه , راستی مادربزرگمم از پدرم شکایت کرده بود ولی در نهایت گفتند حرفتون به جایی نمیرسه

عکس گرفتیم و خوشبختانه فقط قوزک شکسته بود و دوباره دکتر گچ گرفت و گفت معجزه شده که پاتونو زودتر از موعد باز کردید و دوباره شکستگی برنگشته و این بار دکتر با کمی دارو  وگفتنه اینکه سوپ پای مرغ و کله پاچه و ابگوشت قلم و اناناس میتونه در بهبودیت کمکت کنه ( البته من از همش بی بهره بودم چون پولی برام نمونده بود )دلم برای همسرم تنگ شده بود برای خنده هاش برای مهربونیهاش برای گذشتش بخاطر این گچه پامو بریدم ؛ کاری ازم ساخته نبود پام تو گچ حتی برای انجام کارهای واجبم مادربزرگم کمکم میکنه بخودم گفتم بشینم با این پای چلاق یک ژاکت و یک شالگردنی برای همسرم بمناسبت ولنتاین ببافم بهش نگفتم که پام خم و راست نمیشه چون تا جوش میزنه دست راستش ....

خیلی دلم میخاست برای درمانم خونه خودم باشم پیش همسرم ولی شرایطم جوری بود که نیاز به یک مراقب داشتم قوزکه پا خیلی حساسه خیلی ؛ خیلی درد داره سایه جان طوریکه شبها تا صبح از درد خوابم نمبره تکونهم که نمیتونم بدم بگذریم عزیزم شالگردنیم تمومشد ژاکت به اخراش رسید امروز با همسرم تلفنی صحبت کردم اینقدر نگرانم بود که گریه کرد گفت پاشو بیا منم بهانه بنی اسراییل اوردم به خیال خودش میگفت بیا صبح بیا خونه شب برو خونه خاله دلم بسادگیش سوخت که من بیام باید کارو زندگیتو ول کنی من حتی نمیتونم یک لیوان اب بخورم چه برسه بخوام از پله های ....گریه کرد تلفن رو قطع کردم راستش یادم نیست حرفمون تمومشد یا من قطع کرده بودم قرص مسکن خورده بودم و گیج بودم

بعدش دایی بهم زنگ زد و پیامهایی که بین منو همسرم ردو بدر شده بود رو برام تو تلگرام فروارد کرد ، بعدهم دایی گفت ساناز جان یا من یا شوهرت ؛ دخترمن نیمه جون رو تخت بیمارستان رفته تو کما اونوقت .....

من از چی دارم میگم شوهرت از ماشین داره میگه من میگم تمام این بلاها بخاطر این بود که خونه رو هی میزدی تو سر......شوهرتم گفته من خسته شدم دیگه ساناز رو نمیخام بگو دیگه بمن زنگ نزنه من بریدم

داستان زندگیم سایه جان مثل فیلمها و افسانه ها میمونه خیلی خیلی تلخه فراتر از تواناییهای یکزنه یک زن نه یک انسانه ؛میدونم سایه بهترین و نزدیکترین دوست ساناز یعنی من آدم شادو مغرور و خندونیه ولی الان که این مطالبو دارم مینویسم گیجه گیجم کلی قرص خوردم خسته از خداو روزگار

خسته از پدرو از مادری که تنهام گذاشت و اینم هدیه همسرم بمن بمناسبت روز ولنتاین ؛ حق داره خسته شده تو این دوسال و نیم چیا که نکشیده خیلی سعی کردم آرامش به زندگیش بیارم اما نشد ؛سابه جان میدونم کلی طرفدار داری کلی دوست بگو برام دعا کنند من از امروز نه شوهر دارم نه دایی نه پدر و نه برادر و نه مامانی و نه هیچکس هیچکیه هیچکی تک و تنهام خیلی تنهام ؛ میدونم تو اگه جای من باشی زنگ میزنی به همسرت شده با دعوا شده با زبون و التماس ..... ولی خیلی خسته است خودم بیست روز قبل بهش گفتم دلم برات میسوزه برو پی زندگیت اصلا خودم بر ات یکزن خوب میگیرم ناراحت شد

سایه جان دوست عزیزم ، به عبارتی بهترین دوستم ؛ دوستی که تو وجودمه ؛ دوستی که با منه همیشه , گلم از تو هم میخام خداحافظی کنم توهم خیلی جاها میتونستی از شهرتتو ارتباطی که با مسوولین داری به نفعه من استفاده کنی و نکردی غرورت باعث شد که مدتها فراموشت کنم ؛ عزیزم من نباشم آدمها خیلی خوشن و خانوادم دیگه معضلی به نام ساناز ندارن , نمیدونم با این پای تا پنج سانت بالای زانو تو گچ و این حال خراب کجا میخام برم ولی حتما یک مسلمون پیدا میشه که ....

حلالم کن حالم خرابه ؛ اگه شوهرم زمانی این مطالب رو خوند بره از داروخونه باند گچی بگیره از کف پا تا بالای زانورو یکروز تو گچ کنه تا بفهمه من چرا نیومدم خونه خودمون

اگه شوهرم زمانی این مطلب رو خوند در جواب خداحافظیش میگم برو بسلامت زندگیت خرم و خوش باشه , این داروهای مسکن خشکم کرده چشام گود افتاده غیر مستقیم بهت گفتم سوتغذیه گرفتم رفتم سرصندوقه ....

اما گلم اینشماره کارتتو دارم 0590 حفظ کرده بودم تا .....بین منو شما اعتماد بود نه سندو نه قباله که دیگه نیست موفق باشی تو بهترین شرایط ممکنه ترکم کردی برات آرزوی موفقیت میکنم ساله دیگه یک دیگ نذریهم بیاد من بده بپرس از درو همسایه که پاش تو گچه براش بفرست، سایه جان این پست رو تو وبت بذار میدونم بابام برادرام و شوهرم هرروز به این وبلاگ سر میزنن همین

پاسخ به ساناز عزیز

گلم خیلی خواستم کمکت کنم خودت نخواستی گوشتو زده بودی به کری و بیخیاله ایندت .....

از حرفات میشه فهمید زن دوم وبدون مدرک یعنی صیغه یک مرد زنو بچه دار شدی ؟ این بزرگترین اشتباه تو بوده اول به همجنست خیانت کردی دوم اه و ناله و نفرین زنو بچه طرف رو ....

دوما دوسال و اندی از من هم فاصله گرفتی خیلی خواستم باهت ارتباط برقرار کنم نشد ولی میفهمم پا تو گچ بودن یعنی چی ، ولی بشوهرت میگفتی توالت فرنگی برای خونه بگیره خونه میرفتی و میذاشتی از کار بیفته شوهرته وظیفشه تو دردت شریکش میکردی نه اینکه تمام دردهارو بجون بخری، مبارزتو با پدرت ادامه بده همین الان راه بیفت با همین پای شکسته برو درخونش حقتو بگیر یادت باشه که

خدا تقاص ظلمهای پدرت رو خواهد داد بشین و به چرخش روزگار نگاه کن ؛ عشق و علاقه ایی که بزور قرص ارام بخش و مخدر بوجود بیاد دو زار نمیارزه ؛ میدونم عاشقشی میدونم تو مغز استخونت عشق همسرته حتی میدونم با درد توام با عشق براش پولیور یا بقول خودت ژاکت میبافتی ؛ ولی ببین از خودت چه ساختی یک انسان قرصیه معتاده پرخاشگره عصبی که میتونست خیلی خیلی پیشترفت بکنه و شرایط بهتری داشته باشه و خودش نخواست ؛ سانازم نمیخام سرزنشت کنم ولی دایی و بابا و شوهرو ولش کن خدای خودتو باور کن برو از صفر شروع کن  تا منم بتونم کمکت کنم از حالا ببعد بیشتر کنارتم توهم منو باور کن ؛ شماره تلفنتم عوض کن برو بسلامت خدا می بیند باور کن