مردی که قصد داشت تا با انداختن خودش در زیر مترو به زندگی خودش پایان دهدف توسط مردم نجات داده شد. این مرد میانسال خود را بر روی ریل انداخت اما بنا به مشیت الهی زنده ماند .
مردی که قصد داشت تا با انداختن خودش در زیر مترو به زندگی خودش پایان دهدف توسط مردم نجات داده شد. این مرد میانسال خود را بر روی ریل انداخت اما بنا به مشیت الهی زنده ماند .
چند وقتی بود که از دریافت کارمزد از تراکنش های خرید کارت خوان ها سخن گفته می شد که با مخالف گسترده بازاریان و دارندگان کارتخوان ها و دستگاههای پز همراه بود اما با این وجود، روز گذشته بخشنامه ای به تمام بانکها ابلاغ شده است که بانک ها را موظف به دریافت کارمزد از تراکنش های خرید کارتخوان ها می کند.
آیا
تا به حال توجه کرده اید که در هر فرهنگی تمایل براین است که اطراف خودمان
را برای پیدا کردن راهبر جستجو کنیم ؟ این یک ضعف است . آیا زمان آن فرا
نرسیده است که درون خودمان را جستجو کنیم تا ببینیم چگونه در قرن بیست ویکم
می توانیم خود راهبری باشیم که میخواهیم و به آن نیاز داریم ؟ من فکرمی
کنم قطعاً رسیده است .
راهبری
یعنی گفتن این که کارکنان چه کاری باید انجام دهند . کارکنان به مدیر به
چشم یک قهرمان نگاه می کنند . مدیران در پیشبرد اهداف لازم اند تا مسائل
پیش آمده را حل کنند،چون به تخصص تکنیکی آن ها نیاز است و می دانند چگونه
از پس کارها برآیند.آن ها باید توان این را داشته باشند تا کشتی را در
امواج خروشان به پیش ببرند!
مدتی بود که صحبت از تحریم خودرو سازان از طرف مردم بود خودرو سازان به گونه ای تحدید آمیز از بیکار شدن احتمالی 15هزار نفر از کارگران خودروسازی بخاطر این تحریم سخن می گفتند و مردم هم در شبکه های اجتماعی بر عزم راسخ خود بر ادامه این تحریم پای می فشردند.
بعد از سالیانی که بازار در تصرف نوشت افزارهای بی فرهنگی بود، بالاخره طی دو سه سال تلاش چند مجموعه کوچک و بزرگ، و با یک تلاش تبلیغاتی فراوان که صدا و سیما نیز با همه شبکههایش در آن نقش آفرید، تا حدی ورق برگشت. اما باید پذیرفت که تنها گوشهای از این ورق برگشته و هنوز درصد بسیار زیادی از محصولاتی که به خانه مردم میرود، همان است که بود. تنها درصد کمی از مردم محصولات جدید با طرحهای ایرانی اسلامی را خریدهاند و مابقی، حداکثر دلشان خواسته بخرند و چیزی در بازار نیافتهاند.
پس بدیهی است که این راه، هنوز ناتمام است و برای سال آینده (و البته ادامه سال تحصیلی که آن هم فروش زیادی دارد و نباید دست کم گرفته شود) باید بر تولید بیشتر و توزیع بهتر تمرکز شود تا در همه مغازههای لوازم التحریر، دفتری با تصویر گوسفند شبیه سازی شده ایرانی در کنار باربی بنشیند!
*
اما اگر از جبهه کاری نوشت افزار گذر کنیم، کدام جبهه فرهنگی- اقتصادی دیگر باید مورد توجه قرار بگیرد و با همکاری همه جانبه برای اصلاح آن اقدام شود؟
پاسخ از نظر من، بازار پوشاک است. آقایان مشکل کمتری دارند، اما خانمها و بچهها، برای خرید یک لباس مناسب که ضد فرهنگی نباشد، گاهی باید مغازههای زیادی را بگردند و آخر نیز با آن مدلی به خانه بروند که فرهنگی نیست اما کمتر ضد فرهنگی است. البته تمرکز بر بازار لباس زنانه و بچهگانه، به دلیل روحیات خاص بانوان! بسیار مشکل است و میتوان گفت کاری که در مورد نوشت افزار صورت پذیرفت، در مقابل کاری که بازار لباس به آن نیازمند است شبیه یک بازی بوده است. بازاری که تولیدکنندگان بسیار بیشتری دارد و همچنین خرید یک قلم کالا در آن حساسیت بیشتری برای خانمها خواهد داشت.
در این بین البته بازار پوشاک کودکان، ضروریتر و آسانتر است. همچنین به نوعی میتوان کار لباس بچهگانه را ادامه کار نوشت افزار دانست و تبلیغات مشترکی برای هر دو انجام داد که اندکی کار را سادهتر میکند.
*
از زمانی که اهمیت موضوع نوشت افزار برای بعضی نخبگان مطرح شد تا امروز، راه زیادی در آن جبههی کاری طی شده است. راهی که برای جبههی جدید، بخشی از آن را باید طی شده دانست. اگر همین شیوهی کار جهادی، برای بازار لباس کودکانه نیز مطمح نظر باشد، میتوان امیدوار بود که طی ۴ سال آینده، اتفاقات بسیار خوبی در این بازار بیفتد.
اما نکته مهم در این میان، انحصاری نکردن بعضی تولیدات است. چه در بعضی نوشت افزارها (مانند کیف) و چه در پوشاک، به دلیل تعداد زیاد تولیدکنندگان ریز و درشت، چنانچه محصولی متولی خاص داشته باشد منتشر نخواهد شد!
سالها، صنف کیف دوزان ترجیح میدادند به جای دارا و سارا، باربی و بنتن را بر کیفهای خود بدوزند تا اسیر شکایت حوزه هنری نشوند. در رقابت بین غولی مانند حوزه هنری و لشکر موشها، غول شکست خورد و این قابل پیشبینی بود.
همین اتفاق میتواند در حوزه پوشاک بیفتد. یک کارخانه لباس شکرستان تولید کند و اجازه هرگونه تحرک شکرستانی را از دیگران سلب کند! این به معنای شکست لشکر شکرستان خواهد بود. باید راههایی برای حفظ درآمد و نشر فرهنگ به طور همزمان اندیشید.
صاحب این قلم، یکی دو ایده کوچک دارد که در فضای مقتضی بیان خواهد کرد.
با کناره گیری جناب حداد عادل، سه گزینه روی میز است. پیشتر سابقه سه نامزد را بررسی کردیم. حالا سایر نکات را نگاه می کنیم.
اگر به معیارهای رهبری رجوع کنیم، قالیباف را در چند زمینه پیشتاز خواهیم یافت:
اما در مقابل، بعضی معیارهای مقام معظم رهبری در مورد او یک نقطه منفی حساب می شود:
معتقدم در هیچ دوره ای، انتخاب اصلح تا این اندازه مشکل نبوده است. هر دوره ما سوالی یک گزینه ای را حل می کردیم ولی این دوره چهار گزینه جلوی چشم ماست. هر چند تا کنون نزدیک به دو هفته از آغاز تبلیغات گذشته است و سه مناظره بین هشت نامزد انتخابات یازدهیمن رئیس جمهور برگزار شده است، هنوز نمی توانم با قطعیت در مورد انتخاب نهایی خود صحبت کنم.
البته برایم واضح است به چهار نفر از این هشت نفر رای نخواهم داد. اما انتخاب بین چهار گزینه باقی مانده مشکل است.
مایلم اندکی با صدای بلند راجع به (سابقه و تجربه ی) این چهار نفر فکر کنم تا فکرمان را با هم در میان بگذاریم.
*
برای بسیاری بدیهی است که از نظر سابقه اجرایی، هیچ کدام از این چهار تن به قالیباف نمی رسند. اما این مسئله کاملا به تعریف کار اجرایی بستگی دارد. آیا صرفا «ساخت و ساز» کار اجرایی محسوب می شود؟ آیا فعالیت دکتر ولایتی در «وزارت امور خارجه» کار اجرایی در حوزه دیپلماسی نیست؟ اگر تعریف کار اجرایی را اندکی وسیع تر در نظر بگیریم، این مزیت دکتر قالیباف، به دیگران نیز سرایت خواهد کرد.
اما آنچه فعلا مخصوص خود اوست، عملکرد قوی او در مدیریت شهرداری تهران است. تحول در ساخت تهران طی هشت سال گذشته برای همه روشن است. نمی توان بی انصافی کرد و از این مزیت گذشت. همچنین از عملکرد شهرداری می توان قدرت مدیریت قالیباف را نیز مشاهده کرد.
تجربه قالیباف بیشتر در حوزه عمرانی (به خاطر شهرداری تهران) و امنیتی (به خاطر حضور در نیروی انتظامی) است و در سایر حوزه های کاری دولت (از قبیل دیپلماسی، اقتصاد، فرهنگ و...) تجربه ای در کارنامه وی دیده نمی شود. البته واضح است که هیچ رئیس جمهوری نمی تواند در تمام حوزه های کاری دولت تجربه داشته باشد. اما هر چه این تجربه ها در حوزه هایی حساس تر باشند، بیشتر مفید فایده خواهند بود.
از دیگر سو اکثر ما جلیلی را از شورای عالی امنیت ملی می شناسیم. کم حرف بودن او و عدم برخورداری اش از فن سخنوری، شناخت او را مشکل تر کرده است.
تجربه جلیلی بیشتر در حوزه امنیتی و سیاست خارجی دیده می شود. البته به دلیل شرح وظایف شورای عالی امنیت ملی (هماهنگ نمودن فعالیت های سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در ارتباط با تدابیر کلی دفاعی - امنیتی+) طبیعتا در حوزه های اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هم بی تجربه نیست. البته این مسئله به طور همزمان یک نقطه قوت و چالش خواهد بود. نقطه قوت است چرا که مهم ترین مسائل هر کدام از این حوزه ها را به مدت شش سال بررسی کرده است و با آنها آشناست. اما نطقه چالش است به این دلیل که در همه این حوزه ها نگاه امنیتی را غالب خواهد کرد.
ضلع سوم این چهار نفر، ولایتی است که تنها تجربه مهم او در حوزه دیپلماسی و روابط بین الملل است. ولایتی هیچ گاه مسئولیت جدی دیگری نداشته است. البته از نظر شخصی، او دو حوزه تخصصی دیگر دارد. یکی پزشکی و سلامت که طبیعتا جزپی از وظایف دولت است و دیگری تاریخ تمدن اسلامی که به طور مستقیم به وظایف دولت وابسته نیست اما دانستن آن برای رئیس جمهور یک مزیت مختصر می آورد.
آخرین نفری که تجربه او را بررسی می کنم، حداد عادل است. معمولا در وزن دادن به حداد، تجربه ۴ ساله ریاست یکی از قوای جمهوری اسلامی اش را نادیده می گیرند یا دست کم می انگارند. او علاوه بر مدت زیاد نمایندگی مجلس، مدتی را به ریاست مجلس یا ریاست کمیسیون فرهنگی مشغول بوده است. نمایندگی مجلس به خودی خود می تواند تجربه انباشته ای پیرامون همه مسایل اساسی کشور را به انسان منتقل کند. همچنین مدیریت مجلس به معنای مدیریت سیصد و اندی نفر با سلایق مختلف است.
علاوه بر این، حداد سابقه یازده سال معاونت وزیر آموزش و پرورش را دارد و همچنین تجربه کار عملی مدرسه داری و تدریس را نیز ارائه کرده است. سایر مسئولیت های حداد عادل نیز بیشتر فرهنگی بوده است مانند ریاست فرهنگستان و عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی.
*
همه این تفکرات مکتوب، برای رسیدن به نتیجه مطلوب است. به زودی هر کدام از نامزدها را با معیارهای مقام معظم رهبری مقایسه خواهم کرد.
چند سالی است که موجی راه افتاده است و ضرب المثل «چراغی که به خانه رواست...» را برای موضوع فلسطین بهانه می کند و از این طریق سعی می کند اثبات کند «پول ایرانی را نباید در جیب خارجی ها ریخت»
اما سوالی که برای من پیش آمده، این است که آیا همین بزرگواران، هنگام خرید کالا نیز به همین ضرب المثل دقت کافی دارند تا هیچ کالای خارجی را بر جنس ایرانی ترجیح ندهند؟ مگر نه این است که «پول ایرانی را نباید در جیب خارجی ها ریخت»؟
در بازار شلوغ انتخابات، اگر معیار مناسبی برای سنجش در اختیار نباشد، به احتمال زیاد نخواهیم توانست به درستی تشخیص دهیم و انتخاب کنیم. از طرف دیگر، معیارهای اصولی باید به نحوی ترجمه شوند که بتوانیم وجود یا عدم آن را تشخیص دهیم. به همین دلیل، به نظر می رسد باید معیارهایی مانند انقلابی بودن، مردمی بودن، رعایت اصول اخلاقی و... را در سنجه های زیر جستجو کرد:
سنجه اول: شیوه نقد عملکرد دولت فعلی
یکی از شیوه های رایج در جذب افکار، تمرکز بر نقاط ضعف دولت پیشین است. کار نیز بسیار ساده است. با مطالعه سطحی روزنامه ها نیز می توان نقاط ضعفی را شناسایی کرد و آن را با ادبیاتی جذاب به مخاطبان ارائه داد. اما مسئله مهم در این نقد عملکرد، میزان رعایت انصاف در مورد احمدی نژاد و دولت متبوعش است.
ما (با آنکه به احمدی نژاد رای داده ایم) از عملکردش در دوره دوم ریاست جمهوری راضی نیستیم. اما این به معنای نفی کامل خدمات او نیست. حتی اگر از مثال معروف «گاو نه من شیر ده» هم استفاده کنیم، باید «نه من شیر دادنش » را ببینیم و بعد هدر دادن شیرها را ذکر کنیم. فراگیر کردن بعضی گفتمان های انقلاب (پس از آن که در دولت خاتمی به محاق رفته بودند) از خدمات احمدی نژاد بود. امروز به راحتی می توان مدلی مانند سفرهای استانی را از رئیس جمهور آتی طلب کرد و...
نامزدی که چشم هایش را می بندد و دهانش را باز می کند و سپس هر چه دلش می خواهد در مورد عملکرد دولت جاری بد و بیراه می بافد بدون رعایت انصاف (و حتی گاهی ادب) احتمالا مسیر اخلاقی اش نیاز به اصلاح خواهد داشت و چه بسا به همین چاله ای بیفتد که دولت فعلی در آن گیر افتاده است.
سنجه دوم: تخریب
به جز دولت، آدم های دیگری هم هستند که سیبل های خوبی برای تیراندازی به حساب می آیند. تخریب این آدم ها (از هاشمی گرفته تا سایر نامزدها) از نظر بعضی، نردبان خوبی برای قد کشیدن بین سایرین است. اما تجربه قبلی آدم های مخرب! نشان داده است که این نوع آدم ها وقتی قدرت را به دست بگیرند هر کاری ممکن است انجام دهند.
سنجه سوم: بگم بگم
میل شدید به افشاگری، مخصوصا بعد از آنکه اقبال نسبی جامعه به آن مشخص شد، سکه رایج بازار تبلیغات است. خیلی ها چوب را بالا گرفته اند که فلان پرونده را افشا می کنم و بهمانی ها را بی آبرو خواهم کرد. (گاهی به امید فرار کردن گربه دزد خیالی)
اما سوال اینجاست که اگر شما اطلاعاتی در مورد چنین خطایی داشته ای، چرا تا حالا ساکت بوده ای؟ و اصولا چرا آن را در رسانه ها می گویی؟ آیا نباید از طریق قانونی نسبت به پیگیری آن اقدام می کردی؟ آیا مخفی کردن اطلاعات جرم، خودش یک جرم نیست؟ (مخصوصا آن هایی را که مسئولیتی داشته اند که از طریق مسئولیت خود موظف به پیگیری این مسائل بوده اند.)
سنجه چهارم: شایعات روزهای انتخابات
به نظرم گاهی آدم مجبور است آنچه در روزهای انتخابات در مورد نامزدها می شوند، کنار بگذارد و به همان اطلاعات روزهای قبل از تبلیغات بسنده کند. در روزهای انتخابات، آنقدر شایعات و حرفهای عجیب و غریب به گوش می رسد که واضح است اکثر آنها دروغ است.
اما اگر بیش از حد، حرف های عجیب و غریب پشت سر کسی گفته می شود، احتمالا نکته ای قابل بررسی به نفع او وجود داشته باشد. باید بیشتر دقت کرد، چرا اینهمه یک نفر تخریب می شود. البته واضح و مبرهن است که این مسئله به تنهایی، مزیتی برای کسی حساب نمی شود و تنها یک نشانه خواهد بود.
سنجه پنجم: اقبال دشمن
اینکه دشمن به کسی اقبال یا از کسی تنفر داشته باشد یک معیار اساسی است. دشمنی بیگانگان با یک نفر، بر خلاف سنجه قبل، یک مزیت برای اوست.
کسی که دشمن او را بپسندد، یک نمره منفی بزرگ گرفته است و به هیچ وجه در فهرست انتخاب قرار نمی گیرد.
سنجه ششم:هزینه تبلیغ
هزینه تبلیغات که زیاد شد، احتمالا نامزد مورد نظر به یکی از سه گزینه زیر مدیون است:
البته بین آن کس که هزینه تبلیغش کم است، و آن کس که ادای کم هزینه بودن را در می آورد تفاوتی است آشکار.
سنجه هفتم: اصول و شیوه تبلیغ
به جز هزینه تبلیغ، شیوه تبلیغ نیز بسیار مهم است. به جز عملکرد بعضی هواداران که نباید آن را به پای نامزد مورد حمایت شان نوشت، اصول تبلیغی فرد می تواند نشان گر تفکر او باشد.
سنجه هشتم: علاقه به جذب فوق حداکثری
جذب حداکثری، جدای از ولایی بودن، عقلانی است. اما بدیهی است که در کنار آن باید دفع حداقلی هم باشد. کسی که دوست دارد همه سلیقه ها (تاکید می کنم همه سلیقه ها) را داشته باشد، احتمالا یک جای کمیتش لنگ است.
در انتخابات قبلی، کروبی با دراویش و ضد انقلاب و غیره و ذلک هم کنار می آمد که نشان دهد همه طیف ها را در کنار خود دارد. این روزها هم بعضی سعی دارند به انحای مختلف دل همه را به دست آورند. یکی در مورد «سران فتنه بودن این و آن» طوری صحبت می کند که بلکه دل هوادارانشان را به دست آورد. دیگری جواب سوالات را به قدری دوپهلو و مبهم می دهد که به هیچ کس برنخورد و از این دست، بسیار...
این یعنی جاذبه بدون دافعه یا در حالت دیگر یعنی قدرت دوستی.
حرف آخر: نمره قبولی