۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته های من» ثبت شده است

عاشقانه ترین نامه یک مادر به فرزندش

مادر، وازه ایست که در تمام جهان و برای همه موجودات مقدس و ارزشمند است شاید " مادر " زیباترین و دوست داشتنی ترین کلمه ای باشد که همه ما به ان انس گرفته و از ابتدای تولد با تلفظش به هرانچه که نیاز داشته ایم رسیده ایم. مادر برای ما به معنی پناه و نگاهبان بوده گرچه هرکس بسته به شرایط خاص درونی و روحی اش، در سنین مختلفی پی به اهمیت واقعی وجود مادر می برد اما در  اکثر این مواقع، این فهمیدن بسیار دیر شده است و تاریخ مصرف ان به پایان رسیده چرا که دیگر مادری نیست تا سر بر روی زانوهایش گذاشته و یک دنیا غم و غصه هایتان را بر روی دامنش گریه کنید.

در ادامه یکی از زیباترین و عاشقانه ترین نامه هایی که یک مادر می تواند برای فرزندش بنگارد را آماده کرده ایم.

ادامه مطلب...
۱۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

دلنوشت های عاشقانه گنجشگک اشی مشی

دلنوشته عاشقانه

ادامه مطلب...
۱۱ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

زیر بار بی حوصلگی

_«نه فیلسوفم و نه می‌خواهم باشم ، ولی زندگی را خیلی سهل و ساده می‌فهمم و می‌گذرانم و آن را در سادگی‌اش دوست می‌دارم. اگر فرض کنیم که زندگی کلاف نخی باشد...»

_«می‌توانید کمی استراحت کنید. شما هم کار می‌کنید و هم حرف می‌زنید!»

_«خسته‌تان کردم؟»

_«نه...اگر زندگی کلاف نخی باشد...»

_«من آن را باز کرده می‌بینم. کاملا گسترده و صاف. پیچ و تابش نمی‌دهم و رشته‌هایش را به دست و پایم نمی‌بندم. برای همین است که عده‌ای را دوست دارم و عده‌ای را دوست نمی‌دارم اما به کسی کینه ندارم. آماده‌ام که به دیگران کمک کنم زیرا دلیلی نمی‌بینم که از این کار سر باز زنم. هوا و آفتاب و عشق و غذا و علم و مرگ و حیات و کوه‌ها را می‌پسندم و به آن‌ها دل می‌بندم. به هرچیز قانعم ، اما قناعتی که حاصل از تصور خاص من از زندگی است...»

_«تبریک می‌گویم. شما خیلی شبیه آدم‌های نخستین هستید که در همه‌چیز ، به «طبیعتِ»همان چیز نزدیک بودند...»

 

از کتاب «ملکوت» / اثر «بهرام صادقی»

.

۰۴ دی ۹۴ ، ۰۳:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

ابر بودیم و آفتاب شدیم

قطره قطره اگر چه آب شدیم 
ابر بودیم و آفتاب شدیم 
ساخت ما را همو که می پنداشت 
به یکی جرعه اش خراب شدیم 
هی مترسک کلاه را بردار 
ما کلاغان دگر عقاب شدیم 
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم 
گوش کن ما خروش و خشم تو را 
همچنان کوه بازتاب شدیم 
اینک این تو که چهره می پوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم 
ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم 
دیگر از جان ما چه می خواهی ؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم

۰۴ دی ۹۴ ، ۰۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

با من از شعر نگو...

با من از شعر نگو...

از خودت بگو...

دلتنگ حرفای معمولی ام...

حالت خوبه؟

چکار میکنی؟

سرما نخورده ای؟

مراقب خودت باش...

زود برگرد...

دلتنگ همین حرفای معمولی ام...

۰۴ دی ۹۴ ، ۰۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

زیباترین اشعار زمستانه

دلنوشته

زیباترین اشعار زمستانه 94

بهترین شعرهای عاشقانه زمستان 94

نمی‌دانم از دل‌تنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی
دل‌تنگ‌تر!
فقط می‌دانم
در آغوش منی
بی آن‌که باشی

*********

ادامه مطلب...
۰۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

وضعیت ما دانشجوها

وضعیت دانشجوها


نمی دونم این تحصیل ما اخرو عاقبت هم داره یا اینکه بعد چند سال باید به خیل عظیم مشتاقان بیکار بپیوندم و بیکارو بی آر واسه خودم بچرخم.

متاسفانه با وجود این وضع اوضاع کار و وضع اقتصاد کشور، ناامیدی سختی گریبان ما دانشجویان رو گرفته و فقط از سر سردرگمی هست که سرکلاس ها حاضر میشیم و بلاتگلیف و گیج هستیم.

برخلاف سایر کشورهای مترقی که دانشجو میدونه بعد از تحصیل امیدی به پیدا کردن شغل مورد علاقه اش داره، ما دانشجوها هیچ امیدی به پیدا کردن هیچ گونه شغلی نداریم و بین زمین و آسمون گیر افتادیم.

ادامه مطلب...
۰۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

کی منتظر می‌مونه حتی شبای یلدا . . .

گو گرگ شده ای .... مرد میخواهد گرگ شدن گرگ شدن درد میخواهد عذاب میکشد انسانی ک گرگ شده... فرقش را ک با گذشته میبیند زجر میکشد.... گرگ شدن کار هرکسی نیست هـــــــی رفیــــــــــــــــــق!! انجـــــــاکه گــــرگــان از بــــــــــــــــــرادر خـــود خنـــــــــــــــــــــــــــــــــجر

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

متولد زمستان

زمستان آمد و من نمیدانم فصل سرد بی تو بودن از چه زمان آغاز شد 

زمستان با این روزهای من ، هم راز است 

روزهایی که هوایش از تنهایی سرد و تن عریان باورهایش مثل شاخه های بی برگ ، شکننده 

باران ببارد یا برف ، چشمان من خیسند وقتی چتر وجود تو نیست 

باد که بوزد من آغوش تو را ندارم 

زمستان فصل تولد من است

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

چرک خشکن

ت
بیاساعت هایمان راتنظیم کنیم

حالابیاکل برنامه راازاول مرورکنیم

ساعت ده دقیقه مانده به شب واردبانک مى شویم

سرساعت من اسلحه ام رامیکشم وبه سمت باجه میروم

فریادمیزنم تمام پولها را بریزد توى کیسه

راستى من شبها سرساعت بایدکپسول چرک خشک کن بخورم
ادامه مطلب...
۰۱ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر ......

http://up.vbiran.ir/uploads/12157145114371126932_i27ja57lu1nl2njj7tow.gif

http://up.vbiran.ir/uploads/2159214511437131014_wyectthpahpq1ev9nf8.gif http://up.vbiran.ir/uploads/9685145114371316981_khwjflqbvqttwjavupck.gif

http://up.vbiran.ir/uploads/8900145043975421654_wwwsimshorq%20(14).gif