دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
╮∩╭ ★ تڪًــωـت ωـنگیــטּ ★ ╮∩╭
ᓄـَטּ هَـᓄـونـᓄ ڪًـه بِبینے ؋ـِڪً ᓄـیڪًـُنے خوبه حالِش
قاطیـᓄ شے حاجے ᓄـیـ؋ـَهـᓄـے زِندِگیـᓄ یه ڪًـودِتائه
خَـωـته شُدَـᓄ از تَـᓄـوᓄـِ ؋ـَرداها اَز اِداـᓄـه
نمیدانم ..
ترانه ی دوست داشتن را چگونه بخوانم ..
اما میدانم ..
تو را از نوع دیگری دوست دارم ..
چون در هر دم و بازدم ..
نامت ذکر زبانم شده ..
تا دوست داشتنت را در آغوش کشم ..
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ...
نشناختمش!
زمانی ، کلاس اول دبیرستان فقط واسه یکسال همکلاسی بودیم
تازگیها
در اتاق خودم گم می شوم
در لباس هایم جا نمی گیرم
و آسمان از من
حتا برای یک نفس
هوا را دریغ می کند!
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی